از اشعارم دردیوان گلهاوگلبرگها پرند عشق وهوس به اوج روح نهادم چوآشیانةتو زبادصبح گرفتم سپس نشانة تو بمرغ عشق توگفتی مرا پیام دهد؟ به شورو ولوله میخواند ازفسانةتو میان گفتگوی صبح و ساحلوپاییز بگوش جان بشنیدم , فقط ترانةتو پرند عشقوهوس رنگ رنگ میگردد زجلوة خوش رؤیای شاعرانةتو به هربهانه فریبم دهی که بازآیی بود خیال که باور کنم بهانةتو پرندة دل سیروس گرچه میگردد همیشه شیفته بر گرد آشیانةتو به بوتةگل آلاله حسرتش باشد که مخلصانه نهد سر براستانةتو
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesارديبهشت 1391فروردين 1391 اسفند 1390 Authorsسیروس امیرمنصوریLinks
ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump |